مردم «کامفیروز» درطول 8 سال دفاع مقدس، دوش به دوش آحاد ملت ایران نقش شایسته وبرجسته ایفانموده وازهیچ گونه کمک مالی وجانی فروگذار ننمودند. حاصل این مشارکت وایثار که به عنوان سند افتخار درتاریخ ثبت خواهد شد: 52 شهید، 12 نفر آزاده وده ها تن جان باز میباشند. شرح وبسط موضوع ومعرفی این عزیزان «مثنوی هفتاد من کاغذ شود» که البته کار جداگانه و درخورشأن میطلبد .
مادراین جا ازباب "تیمُّن " و " تبُّرک " وهم به جهت گشایش باب سخن، به درج چند قطعه عکس و سند اکتفانموده، کارکافی ووافی به مقصود را به آینده موکول مینماییم; باشد تا درموقع خود، کار مؤثر ومتناسب باشأن انجام پذیرد. انشأاللّه .
=================
پاورقی کتاب
------------------
1 حاج محمد جان دهقان لیرمنجانی دراین مورد چنین میگوید: «درآن زمان قشون دولتی به فرمان دهی " سرهنگ مجلسی " در«خانیمن» مستقربود، تا نظم وامنیت رادرمنطقه برقرارنماید، هنگامی که آن قشون تحت فشار قرارگرفت، از«شیراز» نیروی اضافی خواست، یک گروهان دیگرازقشون دولتی به قصد کمک به آنها عازم «کامفیروز» شده ودرحوالی تنگ فراخ حسین آباد مورد حمله ی قوای عشایر به فرمان دهی ابراهیم خان نمدی قرارگرفتند. درآن موقع ناصرخان قشقایی هم در«کامفیروز» بود، ولی یورد ولشکرش در«بیضا» استقرارداشت، ناصرخان وقتی که اوضاع را این گونه دید، از«کامفیروز» به «بیضا» رفته وتمام لشکر عشایررا به «کامفیروز» آورده، به پشتیبانی ازابراهیم خان نمدی وارد عرصه ی کار و زارکرد، میر غارتی نیز درمیان لشکر عشایر بود که درجریان جنگ با قوای دولتی، دوقبضه تفنگ برنو به غنیمت گرفته بود، دراین جنگ بسیاری ازسربازان دولتی کشته شدند، تفنگ ها واسبهای شان به تصرف جنگ جویان عشایر درآمد.»
«بعد ازاین جریان حدود 300 نفرسربازبه فرمان دهی آقایان سرهنگ بلوری وسرهنگ عباسی وارد «کامفیروز»شده وبه مدت 5 - 6 ماه درلیرمنجان مستقربودند، آنها سعی زیاد به خرج دادند تادرمنقطه نظم وامنیت برقرارنمایند، ازطرف دیگر هرروز4 فروند هواپیمای جنگی از«اصفهان»سوختگیری نموده ودرفضای استان فارس اعلامیه پخش مینمودند، متن اعلامیه خطاب به مردم، به خصوص عشایر بود، که ازآنها میخواست تا از دولت مرکزی تمکین نمایند، یکی ازهواپیماها درلیرمنجان سقوط کرد که مقدار زیادی اعلامیه با خود داشت، اهالی لیرمنجان تا مدتهای زیاد پشت آن اعلامیهها مطلب مینوشتند، بعداًیک گروه فنی از طرف دولت آمده، لاشه ی هوا پیمای ساقط شده راقطعه قطعه کردهباخود بردند.»
-2 چون درسراسراین کتاب سخن ازایل خان قشقایی، بویژه «صولةالدولة» به میان آمده است، دراین جا به طور اجمال اورا معرفی میکنم: درسراسر قرن 19 ونیمه ی اول قرن 20 یکی ازبازیگران عمده ی عرصه ی قدرت درفارس، ایلخانان قدرت مند قشقایی بودند، که قدرت ونفوذ متکی بر ایل خود رابه طورموروثی از پیشینیان خود به ارث برده بودند. یکی مانده به آخرین آنها صولة الدولة قشقایی بود که به نوبه ی خود 5 اسم وعنوان داشت: 1 ـ اسم مادری = اسماعیل 2 ـ لقبی که شاه قاجار به او داده بود = «صولةالدولة» 3 - لقب عشایری = سردار عشایر 4 - عنوان طبقاتی = خان 5 - ایلخان .اوفرزند داراب خان ایل بیگی، فرزند مصطفی قلی خان، فرزند جانی خان، فرزند اسماعیل خان، فرزند جانی آقا، فرزند نامدار آقا، فرزند بیک محمد آقا، فرزند صفرعلی آقا، فرزند جانی آقا، فرزند قاضی آقا، فرزند امیر قاضی شایلو قشقایی بود .
اسماعیل خان «صولةالدولة» درسال 1256 (ش)به دنیا آمده ودرسن 17سالگی وارد عرصه ی سیاست واجتماع شد، زمانی ریاست ایل قشقایی وزمانی حکومت بهبهان را عهده داربود; درسال 1283 (ش) رسماً ریاست ایل قشقایی را پذیرفت واززمره ی مشروطه خواهان شد، اوبه شدّت مخالف «قوام الملک شیرازی» و«رضاخان پهلوی» بود، درسال 1295 (ش) با اخذ فتوی شرعی ازجانب سید عبدالحسین لاری با انگلیسیها وارد جنگ شد. درهمین هنگامه هامیرزا عبدالحسین فرمان فرمابه علت ضعف وبی لیاقتی ازسمت والی فارس برکنارشده وبه جای او دکتر محمد مصدق به سمت استان دار فارس منصوب گردید، مناسبات میان ایل خان قشقایی ودکتر محمد مصدق حسنه شد وتا آخر هم چنان نیکو باقی ماند. «صولةالدولة» به نمایندگی از مردم فارس وارد مجلس شورای ملی گردید، سپس به مقام سناتوری رسیده وبه دنبال آن به اتفاق پسر بزرگش محمد ناصرخان درتهران تحت نظر قرارگرفت. سرانجام درسال 1311 (ش) درتهران مسموم شد وازدنیارفت . -3 علی رضامنصوری، کسی که برا ی نخستین بار استارت ورزش بدن سازی در«کامفیروز» را زد، با راهنمایی ومساعدت او بود که منوچهری موفق شد درسال 1379 دستگاهای کششی دست دوم را به قیمت مناسب از«شیراز» خریداری نموده وباانتقال آن دستگاها به کامفیروز، با شگاه هدف را راه اندازی نماید .
-4 مرحوم حاج نورمحمد یک موقع در تیم گارد «شیراز» بازی میکرد .
5- یک زمانی بهترین دروازه بان منطقه بود.
6- دربان
-7عشق من
-8 فارس نامه ی ناصری، مرحوم حاج میرزا حسین حسینی فسایی، گفتار دوم، ص 256، از انتشارات کتابخانه ی سنایی.
-9 همان طوری که درفوق اشاره شد، در چند سال ماقبل،ازجانب این روستا چیزی به عنوان مالیات و مال الاجاره به قوام الملک نمیرسید; دلایل آن، علاوه برچرانیدن زراعت زارعین توسط عشایر کوچنده، هجوم متوالی ملخ بود .
-10 جعفر مهدی نیا: «زندگی سیاسی قوام السلطنة» ـ چاپ سوم 1370 ، صص 441 ـ 442.
و مظفر قهرمانی ایبوردی: «تاریخ وقایع عشایری فارس» چاپ اول - بهار 1373 . -11 " بارُو " شبکه های مورّب است که به طور منظم در دو جهت موافق و مخالف، چپ وراست دردیواره ی برج ایجاد میشود ونقش بر جسته در امر دیدبانی و تیر اندازی ایفا میکند . -12 روستای «تُل سرخ» اولین روستای بلوک «کامفیروز» بود که قبل از روستاهای تحت مالکیت حاج شیر علی و برادرانش قرارداشت، آن روستا که برسرراه «کامفیروز» - «شیراز» واقع بود، درآن زمان در مالیکیت صولة الدولة بود. اکنون جزء بستر دریاچه ی سددرود زن واقع شده است .
-13 جعفر مهدی نیا: «زندگی سیاسی قوام السلطنة» ـ چاپ سوم 1370 صص 441 ـ 442 . -14 عبداللّه خان ضرغام پورازآن جا میتوانست با ناصرخان قشقایی چنین برخورد کند که بویراحمدیها وطایفه ی رستم ممسنی... درجنگ «سمیرم» هم پیمان قشقاییها بودند .
-15 چنان که قبلاً گفته شد: حاج شیر علی درابتدادوقلعه ی «تُل سرخ» راازخود برادران قشقایی درتهران خریدهبود، بعد از خرید، دو قلعه ی دیگر در آن جا به آبادی رسانید .
-16 «سرجان» شخصی کوچک اندام وبسیار تیز هوش وبامهارت بود، اودرامر سرقت دارای چندان مهارتی توصیف ناپذیر بود که موضوع افسانهها شد، مانند هرپدیده ی نادر دیگر، برای سرجان ودرارتباط با کاراو افسانهها ولطیفهها ی فراوان ساخته شد. به عنوان نمونه میگو یند: «سرجان قابلمه ی شیربرنج را ازروستای «مهجن آباد» زد وبرداشت، تاموقعی که به کودین رسانید، آن شیربرنج هم چنان داغ ودهن سوزبود.» میگو یند: «سرجان شب هنگام "پوشن "رااززیرپای صاحب خانه کشید وبرد، صاحب خانه درحالی که به روی آن خوابیده بود، متوجه وبیدارنشد.» میگویند: «سرجان موفق شد "بالش " خواب را اززیر سر عروس وداماد بیرون کشیده وببرد، بدون این که آنها متوجه بشوند.» اماسرجان یک بارهم اشتباه نموده وبه کاهدان زد، اوبه هنگام روز خانه ی را زیرنظر گرفته ومحل بریدن را با تپال گاو نشان کرده کرده بود، شب هنگام وقتی که میآید ومحل رامی برد، متوجه میشود که به کاهدان زده است. میگویند سرجان شب ها خواب نداشت، هیچ شب هم بیکارنبود، اگر چنان چه به هردلیلی یک شب نمیتوانست به سر کار برود، درآن شب وسایل منزل خودرا جابه جا مینمود، تاصبح ازاین اتاق به آن اتاق ...افسانههای پیرامون "سرجان" مشحون ازعناصر داستانی است، که درآن شکست و موفقیت وجود دارد .(ناشر)
-17 چون در بقیه ی مناطق کشاورزی به آن صورت رونق نداشت، اول مهر که میشد افراداز نواحی سر حد اقلید، سرحد آب بار یک، سرحد چهاردانگه، شول دلخان و دیگربلوکهای هم جوار برای بردن مقداری برنج به «کامفیروز» رو میآوردند .
-18 " ملک مرزبان مازندرانی " در زمان رضا شاه کبیراز مازندران به «کامفیروز» تبعید شده بود، به عوض املاک اودر«کلاردشت مازندران» دو دانگ از ملک «بکیان» رابه او داده بودند، او پس از سقوط رضا شاه، ملک را به حاج شیر علی، حاج پیر علی و حاج دوست علی فروخت و رفت .
19- علامه ی دهخدا درلغت نامه ی خود به نقل ازمنابعی چون: جغرافیای سیاسی کیهان وفارس نامه ی ناصری، طایفه ی باصری را چنین معرفی نموده است: «باصری یکی از ایلات خمسه ی فارس است که مرکب از 3000 خانوار میباشد، قشلاق این طایفه در بلوک سروستان، کوار و «کُربال» و ییلاق آن در بلوک ارسنجان و کمین است، تیرههای باصری عبارتند از چار بنیجه، شکاری، علی قنبری، علی میرزایی، ویسی. از زمان صفویه حکومت و ضابطی این ایل ضمیمه ی حکومت ایل عرب بود، زبان تیرههای باصری فارسی است، جز چاربنیجه که ترکی میباشد. میر شفیع خان باصری پسر میر مهدی خان عرب شیبانی ضابط ایل باصری بود، بعد از اوپسرش محمد صادق خان (متوفی 1279) ضابط ایل باصری گردید. او در فوج سرباز عرب منصب یاوری داشت،از چنان فراستی برخورداربود که از دور میتوانست با حرکت دادن دست هر نویسنده متوجه مطالب مکتوب بشود... لغت نامه ی دهخدا، حرف ب ـ باصری . -20 دومین قتل درطی یک هفته.
-21 همان تیمسارارتشبدازهاری که درجوش انقلاب سال 1357 قبل از شاپور بختیار نخست وزیرشاه شد ودربسیاری ازشهرهای بزرگ حکومت نظامی بر قرار کرد.
-22 درآن موقع «حسین آباد» نیز جزء مالکیت برادران کیانی بود.
-23در پایان این بخش به ذکر نام مردان این چند فامیل اشاره میکنم.
-24آقایان «امینی» هاو «اولاده» هاازیک بنکو محسوب میشوند .
-25 چنان که ثابت است کلمه ی دوحرفی «کا» ازاصطلاحات خاص نواحی کهکلوئیه وبویراحمد است که نه به معنی «کاکا = برادر» بلکه به معنی «بزرگ» بوده و مخصوصاًبرای اشخاص قابل احترام به کارمی رود، مانند "آقا"،"حاج آقا "، "جناب"...که درمحاورات زبان فارسی ازادات تعظیم میباشند.(ناشر) -26 سرداراحتشام سرداری برادرش «صولةالدولة» را نپذ یر فته وخود ادعای سرداری عشایر راداشت، این ادعای سرداراحتشام ازسوی «قوام السلطنة»، دولت پهلوی وحتی انگلیسیها پذیرفته شده وهمه ی آنها سرداراحتشام را به جای برادرش «صولةالدولة» به عنوان سردارعشایر میشناختند. -27 = بودند.
-28= نوبت آب
-29" قره قویونلو " = گوسفند سیاهان، ازطوایف اصیل نواحی آذربایجان است که درمقابل آن طایفه ی " آق قویونلو " = گوسفند سپیدان، قرارداشته است. مطابق با نقل منابع تاریخی، میان آن دوطایفه همواره رقابت وجود داشته است. دکتر «ایلیاپاولو یچ پتروشفسکی» مستشرق مشهور روسی درکتاب مهم خود تحت عنوان «اسلام درایران» شرح مفصلی ازروابط ومناسبات آن دوایل مهم، وهم چنین آداب، رسوم ومعتقدات هریک ارایه میکند .
-30 «چَم» = بروزن " جَم " و " خَم " درکتب لغت بیش ازده معنی دارد، ازجمله: «طبق پهنی را گویند که ازنی بوریا بافته شده وبه وسیله ی آن غلات را بافشانند وپاک نمایند، هم چنین به معنی آب گردان بزرگ، سینه، صدر، پیشانی نیزآمده است. ناز وادأ واجرای فنون را نیز " چم " گویند، چنان که «خم وچم» گفته شده. اما در «کامفیروز» هرجاسخن از" چم " درمیان باشد، منظور اراضی مسطحی است که درحاشیه ی رودخانه واقع بوده وسطح آن نسبت به اراضی اطراف پایینتر ونسبت به بستر رود خانه بالاتراست . -31 خانه ی که دریک روز درست شود، معلوم است که چطور خانه ی است .
-32به معنی شکسته، ویرانه، مخروبه، تهی گاه، گودی... این عنوان را به خاطر داشته باشید که درناحیه ی غربی «کامفیروز» وتنگ «شول» نقاط زیادی به این اسم خوانده میشود .
-33 «کِسِن» نوعی محصول سیادانه، مایل به خاکستری، ازخانوادهی لوبیا که یک طرف آن مانند دَمِ تبر نازک است. بسیارمقوی است، برای خوراک گاو، بویژه درایام شُخم زدن زمین استفاده میشده است. کشاورزان این دانه را آسک میکردند تا دو لپه یا خرد شود، سپس آن را خیس نوده، با کاه مخلوط مینمودند و به گاوهای نر شخم زن میدادند، تاقدرت کارکردن داشته باشند .
-34 " مندال " به زبان ما همان کهره و بره = بچهی بزها وگوسفندان است .
-35 چنان که چند صفحه قبل ملاحظه شد، قاسم پرویزی گفته بود که ولی محمد به اتفاق محمد جان قشقایی «مهجن آباد» را آباد نمودهاند .
-36 لپک = تیزی نوک گاوآهن که ازفلزساخته شده وزمین را میدرد
-37 دارخیش = استوانه ی چوبی که گاو آهن را متصل به گاو مینمود. -38منجل = نوعی داس ـ داسهای که درزمان قدیم قربتها درست میکردند. ـ39 بافه = دسته = بافه بافه = دسته دسته . -40 رح = وسیله ی توری که دستههای گندم را در آن جمع نموده وبارخر میکردند -41 مهتر = نوکر کدخدا = یا کاسب محل یا پرستار اسب. -42 برجی = وسیله ی قدیمی جهت کوفتن خرمن.
-43 چنه = چیست -44اوسین = همان اوسین = چارشاخ
-45لنگ و تا = پای برهنه ـ بی چیز
-46کرو = نوعی اشاره به شخص است.
-47تفنگ برنو
-48بزرگ طایفه
-49 گویاکلمه ی «خان» یک لقب «ترکی» است که از زمان حمله ی مغولها به ایران در فرهنگ فارسی ما متداول و معمول گردیده است. به مردان صاحب مقام «خان» به همسران آن ها «خاتون» یا «خانم» میگفتند «بیگ»، " بگ " و «بیگم» نیز از دیگرالقاب زنان و مردان مغولی بوده است.
-50 همان گونه که دربخش مربوط به «علی آبادسفلی» خواندید، کربلایی نصرت اللّه نامدار «علی آبادی» جریان واگذاری املاک «علی آباد» ازسوی فرزندان بصیرالسلطنة به اجارهی خوانین امینی وفارسی مدان راطوری دیگر تعریف کرد .
-51پدر آقایان اسداللّه خان، ابراهیم خان، اردشیر خان، خدا کرم خان، بهادر خان، نصراللّه خان وعلی رضا خان .
-52پریشان =پاره
-53 شرح مفصل زندگی آن بزرگوار درکتاب آفتاب «آفتاب کامفیروز» آمده است .